عاشقانه های مادر و دختری ...

ما و خونه جدید

سه شنبه هفته قبل ما رسما اسباب کشی کردیم روز قبلش هم بیشتر وسایل آشپزخونه رو برده بودیم که خاله الی مهربون اومد کمکم و چیدیم. خیلی زحمت کشید ایشالا عروس بشه من  و دخملی براش جبران کنیم خونمون با کاغذ دیواریهای خوشگلش ماه شده! فقط همسایه ها یه کم اذیت میکنن و قانونمند نیستن که امیدوارم حل بشه الان ما وسط یه عالمه کارتن زندگی میکنیم و چند روز اول بجای چیدن وسایل به مهمونی بازی گذشت  چه کنیم خووو طاها کوچولو اومده بود و نمیشد ازش گذشت   دو روز پیش رفتم سونو که از جنسیت مطمئن بشم . دکتر دختر بودن جوجمو تایید کرد اما گفت توی بطن چپ مغزش یه کیست میبینم. و در توضیحش گفت احتمالش زیاده که کیست خود بخود از بین بره و الب...
9 شهريور 1394

سورپرایز!

در آخرین ساعات روز دختر، وقتی همسر از سرکار برگشت خونه من و فرشته کوچولومون رو سورپرایز کرد! چون دوتا کادو و یه جعبه شیرینی توی دستش بود ...   ما ازت خیلی خیلی ممنونیم بابای خوش سلیقه عاااااااااااااااشقتییییییییم   دیشب هم من بعد آرایشگاه رفتم پاساژ پیش همسری و کلی ویترین نمایندگی کیتی رو نگاه کردیم و برا اتاق دخملی چیزای خوشگل انتخاب کردیم بعد تو مسیر برگشت مامان و بابای منو دیدیم و اونا رو رسوندیم خونه و بدین سان شام هم مهمونشون شدیم (کباب خوشمزه ) امروز صبح هم حاج آقا (بابای همسری) زحمت کشید برامون سنگک تازه آورد و صبحونه رو برامون دلچسب تر کرد. دستش درد نکنه امروز من و دخمل شکمو منتظریم زودتر ظه...
27 مرداد 1394

روز دخترم

یاس سفیدم،          آرام جـانـم،                                روزت مبارکککککککککککک!   هدیه یه مادر عاشق برای دخترکش : پالتو و تل و گل سر     ...
25 مرداد 1394

فرشته ی من ...

من یه مادرم... یه مادر عاشق... که تازه فهمیدم فرشته کوچولوی توی دلم از جنس خودمه ! از جنس لطیف ، جنس عشق ، دختر! انگار جان تازه ای گرفتم... زبونم از بیان خوشحالیم قاصره... خدایا کاش بتونم شکر تو رو اون جوری که شایسته است بجا بیارم   شنبه صبح یعنی زمانی که 16 هفته و 5 روزم بود رفتم سونوگرافی و بعد از کلی معطل شدن دکتر بهم گفت که نی نیم خانوم جوجوئه! یعنی برخلاف تصور و تشخیص های همه دختر!!!   الهی شکر شکر شکر من عاشقشم بی حد و اندازه!   از همونجا رفتم برای نی نی خانوم جایزه خریدم و بعد رفتم در اداره به بابایی گفتم. اونم برام توی مشتش کلی آلبالو آورده بود که خوردم...
19 مرداد 1394

همه چی آرومه :))

این روزا به لطف خدای مهربونم همه چیز مرتبه :) (گوش شیطون کرررر، بزنم به تخته ) دیروز برای خونه ای که توش هستیم مستاجر پیدا شد و قرارداد بستن. خونه جدید هم با صاحبخونه رفتیم دیدیم و قرارشد برای رنگ یا کاغذ دیواری کردنش تصمیم بگیریم. عاشقشممممم انشاا... آخرای ماه باید اسباب کشی کنیم. امیدوارم به خیر و خوشی و آسونی بگذره خیلی بی طاقت شدم که بدونم نی نی جونم خانوم جوجوئه یا آقا پیشی میخوام اگه بشه شنبه برم دکتر که برام سونو بنویسه دوشنبه رفتم با خانم دکتر ز ، که استاد دوره ارشدم بود و الان مدیرکلمون شده حرف زدم. خیلی گرم بود و کلی هم درمورد نی نی ازم پرسید و خیلی اصرار داشت که خدا بهم یه نی نی تپل بده. هی من ...
15 مرداد 1394

خونه پیدا کردن ما :))

اول از همه باید بگم خدایا شکرت... شرمندتم اگه گاهی ناشکری کردم اگه گاهی نق زدم اگه گاهی ... خب میدونی من انسانم و کم ظرفیت... تو منو ببخش، مثل همیشه!   به لطف خدای مهربون و بخاطر دعاهای فندقکم ما یه خونه نقلی و خوشگل توی محله ای که میخواستیم پیدا کردیم و امروز قرارداد نوشتیم. از قضا آقای صاحبخونه یه مرد مهربون و با خداست که بخاطر جوون بودنمون کلللللللی سر رهن و اجاره بهمون تخفیف داد. فندقکم دعاکن خدا صدبرابرش رو بهش بده. و البته دعای این روزام اینه که خدا کمک کنه ما هم یه روزی توان مالیمون برسه و دلمون مثل اینجور آدما دریایی باشه تا بتونیم باری از روی دوش کسایی که تو موقعیت الان ما هستند...
4 مرداد 1394

ذوق های مادرانه

این روزام پر از حس های قشنگه... روزهایی که همه چیز خوبه و من بی نهایت عاشقم... روزهایی که بششششششدت ذوق عروسک توی دلمو دارم خدایا شکرت :)) این روزا مامان طوبی به فندق ما میگه عسلک و کلی ذوق میکنیم و اگه خدا بخواد با همسری داریم درمورد انتخاب اسم به نتایج مشترکی میرسیم این روزا بشدت دنبال خونه ایم تا فندقمون بی اتاق نمونه! هرچند قیمتا خیلی بالاس اما من مطمئنم که فندقم دعا میکنه و خدا هم بخاطر دل کوچولوی اون یه مورد مناسب وخوب سرراهمون میذاره پ ن 1: سونوی ان تی شکرخدا خوب بود و قندم هم پایین اومده بود پ ن1: 14هفته و 3روز خدایا باز هم ازت میخوام این شیرینی رو نصیب همه منتظرا بکنی آمیییییییییییییییین ...
1 مرداد 1394

چهارمین سالگرد عقد ما ...

امروز سالگرد عقد من و همسریه. و اولین سالیه که توی همچین روزی به لطف خدای مهربون 3 نفر شدیم... خداجونم شکرت ظواهر امر نشون میده که همسرجان فراموش کرده. حالا یا فیلم بازی میکنه یا واقعا یادش رفته! نی نی جون، بنظر شما یه بابای فراموشکار رو باید دعواش کرد؟؟   راستش ته دلم دوست دارم این بی تفاوتیش فیلم بازی کردن باشه و یه سورپرایز در انتظارم باشه. حالا که با اومدن نی نی تو دل من زندگیمون شادتر شده اصلا دلم نمیخواد همسری واقعا همچین روزی رو فراموش کرده باشه... حالا تا شب همه چی معلوم میشه. انشاا... هفته آینده هم من و نی نی جونم باید بریم سونوی ان تی. امیدوارم نتیجه خوب باشه و دکتر از وضعیت جوجه کو...
9 تير 1394

دعای سحر...

تازه فهمیدم یکی از چیزایی که باعث میشه خیلی هوای مادرمو بکنم شنیدن دعای سحره...  دعایی که فقط من و تو گوشش میدادیم و تو چقدر عجله داشتی که اذان نشده سحریمو تموم کنم و حتما خرما و شیر هم بخورم... کاش تو سالهای باهم بودنمون باهام مهربونتر بودی مادر... دوستت دارم، سایه ات از سرم کم نشه الهی ...
30 خرداد 1394