عاشقانه های مادر و دختری ...

اندکی تفریح :)

1394/6/28 18:37
نویسنده : مامی س
239 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه شب عروسی نوه خاله من بود. علی آقا و شیماخانوم. ایشالا که خوشبخت بشن

خوش گذشت و همه بهم کلی تبریک گفتن و حال گل دخترمو پرسیدنمحبت

بعد عروسی هم رفتیم دست فروشای میدون و برای دخترک یه سرویس قابلمه و یه استیکر کیتی خریدیم و بعد از خوردن بستنی قیفی برگشتیم خونه...

 دیروز یه روز خیلی خوب بود. روزی که بابا تصمیم گرفت عصرش رو سرکار نره و باهم بریم تفریح!زیبا

اول رفتیم سینما فیلم "قندون جهیزیه" رو دیدیم و بعدشم رفتیم شهربازی که قرار بود قرعه کشی مرکز خریدهای برج جهان نما انجام بشه... خوب بود و خوش گذشت هرچند ما توی قرعه کشی هیچی برنده نشدیمخندونک

آخرای مراسم هم هوا حسابی سرد شد اما به من که امسال خیلی گرما کشیدم خیلی مزه میداد! اولین عکس سه نفرمون رو هم گرفتیممحبت

شام هم پدرخوب مهمون همسرجان بودیم و پیتزای مرغ خوردیم. همسری میگه به دخترم یاد میدم هربار که صدام کنه پدرخوب میارمش اینجا!خندونک

 

پ ن1: 22هفته و 5روزمحبت

پ ن2: خداجونم شکرت، خیلی عاشقتممممبغل

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان باران
29 شهریور 94 10:27
همیشه به تفریح!!! انشاا... همیشه شاد باشید پس کار پدری در اومده چون دخمل ها حسابی خودشون و برای بابایی شون لوس میکنن حداقل دخمل ما که این طوره؟؟؟ شما هم که شب ها شام مهمون همسری هستید
مامی س
پاسخ
ممنون خانمی اتفاقا همسری کیلی کیف میکنه که قراره دخترش بابایی بشه همش به من میگه تو تنها می مونی