اندکی تفریح :)
پنجشنبه شب عروسی نوه خاله من بود. علی آقا و شیماخانوم. ایشالا که خوشبخت بشن
خوش گذشت و همه بهم کلی تبریک گفتن و حال گل دخترمو پرسیدن
بعد عروسی هم رفتیم دست فروشای میدون و برای دخترک یه سرویس قابلمه و یه استیکر کیتی خریدیم و بعد از خوردن بستنی قیفی برگشتیم خونه...
دیروز یه روز خیلی خوب بود. روزی که بابا تصمیم گرفت عصرش رو سرکار نره و باهم بریم تفریح!
اول رفتیم سینما فیلم "قندون جهیزیه" رو دیدیم و بعدشم رفتیم شهربازی که قرار بود قرعه کشی مرکز خریدهای برج جهان نما انجام بشه... خوب بود و خوش گذشت هرچند ما توی قرعه کشی هیچی برنده نشدیم
آخرای مراسم هم هوا حسابی سرد شد اما به من که امسال خیلی گرما کشیدم خیلی مزه میداد! اولین عکس سه نفرمون رو هم گرفتیم
شام هم پدرخوب مهمون همسرجان بودیم و پیتزای مرغ خوردیم. همسری میگه به دخترم یاد میدم هربار که صدام کنه پدرخوب میارمش اینجا!
پ ن1: 22هفته و 5روز
پ ن2: خداجونم شکرت، خیلی عاشقتمممم