عکس و خاطرات
سلام اومدم چند تا جمله بگم و چندتا عکس از خاله ریزه بذارم و برم
این هفته ای که گذشت خونه هرکدوم از پدربزرگهای آوینا دو شب موندیم
اولش چون عسلی سنجش شنوایی و آز تیروئید داشت موندیم خونه بابااینای من که غروبش هم رفتیم و گوشهاش رو سوراخ کردیم... پیش دکتر شهبازی سه راه صدف
بعدم که عزیزدلم دو روزی خیلی بدحال بود و معلوم ببود یه دردی داره که ما نمیدونیم کجاشه. بعد از اینکه کلی اذیت شد به پیشنهاد مادرشوهر به قطره استامینوفن دادیم و درکمال ناباوری نازگل آروم شد... لعنت به این رفلاکس کوفتی که باعث شده ما گمراه بشیم و تموم دردها و گریه های آوینا رو به حساب معده دردش بذاریم
دیروز و امروز خونه مادرشوهر اینا مشغول دوختن یه شنل قرمز خوشگل برای عزیزدلم بودم که خیلی هم مامانی شد. مناسب فصل بهار
نازدونه من این هفته با ترازوی دکتر بصیری 5500 و با ترازوی دکتر صبا 5300 وزنش بود. قربونت بررررم ریزه میزه من
25ام هم صد روزگی دلبرکم بود. الهی که فداش بشم
این روز آوینا سرش رو از روی بالشت یا تکیه گاهش قشنگ بلند میکنه و انقدر تلاش میکنه که من هرلحظه منتظرم بشینه خخخخ
این روزا دست خوشگلش رو هم برای اشیایی که دوست داره دراز میکنه کم کم
دیشب شب آرزوها بود و من بجز دعاهای مختلف بیشتر برای سلامتی همه جوجه ها دعا کردم و این که خدا به همه چشم انتظارا یه جوجه سالم و خوشگل هدیه بده. خدا کنه حال دخترک ما هم به حق این شب بهتر بشه
امروز نزدیک ظهر ماشین عموحسین رو برداشتیم و با آوینا و مادرشوهر رفتیم ددر. عسلکم خیلی قشنگ به بساط دست فروشها و اجناس رنگ وارنگشون نگاه میکرد
عصر هم عمه ناهیدش اومد خونه مادرشوهر اینا و به مناسبت سوراخ کردن گوشهاش بهش یه عروسک بز بامزه هدیه داد
چندتا عکس بذارم و برم:
آوینای 1، 2 و 3 ماهه