اولین سفر
سلام
پنجشنبه و جمعه ای که گذشت برای ما و دخملی خیلی خاطره انگیز بود... چون یه سفر دو روزه رفتیم سنندج و مریوان و این اولین سفر آوینا بود. با عموحسین و دایی پویا
روز اول که رسیدیم سنندج فرهاد هم چند ساعتی مرخصی گرفت و اومد پیشمون و بیشتر خوش گذشت. فرداش توی بازار مریوان اکثر عابرها با نگاه محبت آمیز به عسلی نگاه میکردن و بعضیها هم خیلی واضح ابراز احساسات میکردن! قربونت برررررم نقلی منننننن
خلاصه یه مقداری خرت و پرت خریدیم و در نهایت فشردگی برگشتیم. عشقم هم کلی خانومی کرد و ما تشویق شدیم که سفرهای طولانی تر هم بریم باهاش
راستی پنجشنبه شب من همون توی ماشین هدیه روز مرد همسری رو دادم (کارت هدیه) و موقع خواب هم آوینا کادوش رو که دوتا شلوار تو خونه ای بود تقدیم باباش کرد
این روزها گل کوچولوی من داره روز به روز شیرین تر میشه و من هر لحظه دلم میخواد قورتش بدم. کاش میشد این لحظه ها رو جاودانه کرد...
خدای مهربونم خیلی خیلی شکرت... دوستت دارم