عاشقانه های مادر و دختری ...

مختصر از این روزا

1394/6/30 11:13
نویسنده : مامی س
396 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز عصر طبق روال این چند روز بازم با مامان طوبی رفتیم سرویس چوب دیدیم. وای که انتخاب چقدر سخته...

دیشب شام خونه مامان بزرگ دخملی بودیم. یعنی مامان همسری. تازه از تهران برگشته بودن. چند دست لباس و یه عروسک و یه دست رختخواب و ... برای دخملی گرفته بودن. دستشون درد نکنه من انتظار نداشتم :)

چندتا از خریدهای تزئینی هم مونده که باید یه روز وقت بذارم و انجام بدم. چقدررررررررر ذوق چیدن سیسمونی رو دارم. دست مامان گلم درد نکنه که هزینه ها رو با صبوری ساپورت میکنهمحبت

این روزا یه پام تو دستشوییه همشخجالت سخته واقعا. مخصوصا پله های محل کار . و به شدت هم کمبود خواب دارمخسته

امروز میرم دکتر تا برام سونوی بعدی رو بنویسه و انشاا... که با خبرای خوب بیام. فرشته

 

پ ن1: 23هفته تمام و 17 هفته مانده به ...محبت

پ ن2: خدای عزیزم مثل همیشه چشمم به دستهای معجزه گر توئهمحبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

فندوقی
30 شهریور 94 11:50
مبارکه عزیزم. انشالله سونوت خوب باشه
مامی س
پاسخ
مامان هدی
30 شهریور 94 12:32
وای وای یاد دوران بارداری خودم افتادم. چقدر باید دستشویی می رفتم. ان شاءالله این چند مدت رو هم با خوشی و راحتی سپری کن.خوب بخواب که ماه های اول کم خوابی فوران می کنه. اینقدر بعدش لذت بخشه که حد نداره.خیلی لجظات خوبی در انتظارته. البته روزهای اول سخته. رفت و آمد دیگران و حرف و حدیث ولی بعدش که سه تایی می شید حساااابی بهتون خوش میگذره. مخصوصا از ماه سوم تولد نوزاد که خوابش هم خوب می شه.
مامی س
پاسخ
وای هدی جون چقدر من استرس اون روزای اول رو دارم... خدا خودش کمک کنه مرسی عزیزم پس به امید سه ماهگی جوجه خانوم