عاشقانه های مادر و دختری ...

بیقرار...

1394/2/17 14:29
نویسنده : مامی س
131 بازدید
اشتراک گذاری

آرامِ جانِ مادر...

هرچقدر سعی میکنم این روزها فکرم رو مشغول مسائل دیگه کنم و زیاد استرس اومدنت رو نداشته باشم، خیلی موفق نمیشم!

مگه میشه آدم منتظر بزرگترین هدیه الهی نباشه؟ اونم من، که تشششششنه ی بوییدن و بوسیدن تو هستم فرشته ی کوچولو...

حتی مامان جون طوبی هم چند روز پیش سراغتو از م میگرفت!متنظر

انقدر بی تاب اومدنت هستم که گاهی برات یه چیزایی هم می خرم. هرچند بابایی زیاد موافق نیست و میگه بذار وقتی اومد خرید کن اما من دلم طاقت نمیاره.آرام

مثل دو روز پیش که برات یه قنداق فرنگی عروسکی و خوشگل خریدمزیبا یا شلوار لی و ژاکتی که برات از ترکیه گرفتم. یا عروسک خریدنهای گاه و بیگاهم...

آغوشم منتظرته ، زوووووووووود بیابغل

محبتخدایا راضی ام به رضای تو! خودت هوای دلِ بیقرارمون رو داشته باش...محبت

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)